English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 223 (1609 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sand blast U شن باران کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
shoot U تیر باران کردن
shoots U تیر باران کردن
missile U موشک باران کردن
missiles U موشک باران کردن
slug U گلوله باران کردن
slugged U گلوله باران کردن
slugs U گلوله باران کردن
bombing U بمباران کردن گلوله باران کردن
bombard U بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarded U بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarding U بمباران کردن گلوله باران کردن
bombards U بمباران کردن گلوله باران کردن
bombardment U گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
bombardments U گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
shell U بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling U بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shells U بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
cannonade U گلوله باران کردن
reventment U روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
shell off U گلوله باران کردن
To stone someone . U کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
Other Matches
rainstorm U باد و باران باران شدید
rainsquall U باد و باران باران شدید
rainstorms U باد و باران باران شدید
rainwater U اب باران
fine rain U باران
hydrometeor U باران
rain proof U ضد باران
pluvial U باران زا
pluvian U باران زا
pluvine U باران زا
rain water آب باران
rainless U بی باران
rainy U پر باران
drizzle U نم نم باران
drizzling U نم نم باران
rain U باران
rained U باران
drizzles U نم نم باران
raining U باران
drizzled U نم نم باران
rains U باران
udometer U باران سنج
rainfall index U نمایه باران
rainfall recorder U باران نگار
rainfall gauge U باران سنج
pluviosity U باران خیزی
rain laden U باران ساز
rain gage U باران سنج
rainfall area U پهنه باران
pride of the morning U مه یا باران بامداد
hydrometer U باران سنج
rainmaker U باران ساز
to send down rain U باران فرستادن
sprinkles U پوش باران
rainstorms U طوفان باران
bombards U گلوله باران
bombardment U گلوله باران
bombardments U گلوله باران
bombarded U گلوله باران
raindrop U قطره باران
bombard U گلوله باران
plover U مرغ باران
plovers U مرغ باران
storm water overflow U سرریز اب باران
raintight U باران ناپذیر
bombarding U گلوله باران
rainproof U عایق باران
rainmaking U ایجاد باران
rainstorm U طوفان باران
pluviometry U باران سنجی
pluviometer U باران سنج
fine rain U باران ریز
fall out U باران رادیواکتیو
dotterel U مرغ باران
cyclonic rain U باران چرخهای
drizzling U نرمه باران
drizzles U نرمه باران
catchment U باران گیر
drizzled U نرمه باران
shower U درشت باران
showered U درشت باران
showering U درشت باران
showers U درشت باران
blood rain U باران سرخ
golden rain آتش باران
hyetometer U باران سنج
pluvial dendation U باران ستردگی
plenty of rain U باران کافی
plenty of rain U باران فراوان
petrel U مرغ باران
pash U باران شدید
orographic rain U باران کوهزاد
rain gauge U باران سنج
ombrometer U باران سنج
ombrology U مبحث باران
much rain U باران بسیار
much rain U باران زیاد
mizzle U باران ریز
killdeer U مرغ باران
rain ga U باران سنج
pluvimeter U باران سنج
drizzle U نرمه باران
sleet U برف و باران
sleeted U برف و باران
rain cats and dogs <idiom> U باران شدید
rain shower باران شدید
sleeting U برف و باران
sleets U برف و باران
sprinkle U پوش باران
sprinkled U پوش باران
rain check U بلیط باران
acid rain U باران اسیدی
raindrops U قطره باران
monsoon U باد و باران موسمی
rainfall U ریزش باران بارنغگی
weatherbeaten U باد و باران دیده
continuous rain بارش باران دائمی
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
intermittent rain بارش متناوب باران
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> U گرگ باران دیده .
monsoons U باد و باران موسمی
rain prints U اثرهای چکه باران
too much rain باران بیش از اندازه
stager U گرگ باران دیده
standard rain gage باران سنج معمولی
storm sewer U لوله فاضلاب اب باران
totalizer U باران سنج دخیرهای
storm water retention tank U منبعهای نگهدارنده اب باران
rainsquall U باران توام باتوفان
typhoon U توفان همراه با باران
raindrop imprints U اثرهای چکه باران
raindrop impressions U اثرهای چکه باران
rain gauge station U ایستگاه باران سنجی
nimbus U وندی به معنای باران زا
It was raining fast. U باران تندی می آمد
nimbuses U وندی به معنای باران زا
It was raining hard. U باران سختی می با رید
Not all clouds bring rain. <proverb> U هر ابرى باران نیاورد.
typhoons U توفان همراه با باران
weather moulding U سنگی که اب باران راردمیکند
isohyetal map U نقشه خطوط هم باران
rainproof U مانع نفوذ باران
rainstorms U باران بوام باتوفان
isoheyt U خط شاخص نقاط هم باران
pluviograph U باران سنج خودکار
impluvium U حوض باران گیر
pitter-patter U چک چک باران و غیره ضربان
pitter patter U چک چک باران و غیره ضربان
rainstorm U باران بوام باتوفان
killdee U یکجور مرغ باران
rainwash U شستشوی چیزی بوسیله باران
adjustable leaping weir سر ریز آب باران با تیغه متحرک
dripstone U سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
rain wash U فرسایش ناشی از ریزش باران
drizzly day U روزی که باران سیرمی بارد
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
We were caught in the rain ( rainstorm) . U وسط باران گیر کردیم
rainwash U شسته شده بوسیله باران
shellproof U محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
weatherworn U فرسوده در اثر باد و باران وهوا
pratincole U سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
impluvium U [حوض باران گیر در روم باستان]
parkas U نوعی کت برای محافظت از باد و باران
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
spraying U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprays U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
weathertight U محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
The rain gutter is blocked up with leaves. U برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
scat U مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
Supposing it rains , what shall you do ? U فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
rain check <idiom> U بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
kerb inlet U روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
shell U قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shells U قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling U قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
rain box U صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
golden rain یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
procellarian U وابسته به جنس مرغ طوفان یا مرغ باران
the rain pelted down U باران شرق شرق باریدن
splash proof enclosure U حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com